مدتی ست که مدام میشنویم
“تصور و نجسم کن تا اتفاق بیافتد،
باید بخواهی که اتفاق بیافتد”.
راستش با این اوصاف همه چیز خیلی ساده و در دسترس به نظر میرسد.
اما وقتی به اطرافیان خود نگاه میکنیم، بیشتر شاهد کسانی هستیم که مطلوبشان اصلا در زندگی اتفاق نیافتاده.
و این خود دلیلی است بر اینکه ما به این جمله که “بخواه تا اتفاق بیافتد” شک کنیم.
ساده تر بگویم، اگر واقعا اینقدر ساده همه چیزی میتوانست اتفاق بیافتد،
پس چرا دنیا پر است از انسانهای شکست خورده و ناراضی؟
اخیرا مدتی را با این فکر مشغول بودم که سر آغاز تحقیقی شد که به نتیجه ارزشمندی ختم شد.
قبل از اینکه بخواهم نتیجه را با شما در میان بگذارم،
سوالی از شما میپرسم که جوابش نیاز به صداقت و کمی شجاعت دارد.
اگر دوست داشتید در خصوصی برایم بنویسید و یا در کامنتها.
و اما سوال.
اول: شما با چه توالی به آن چه که میخواهید میاندیشید؟ (روزانه، هفتگی یا هر از گاهی)
دوم: آیا شما یه شیوه ی مثبتی به چیزهایی که مطلوب شما هستند فکر میکنید یا به شیوه ای منفی؟
لطفا جواب ها را در غالب عدد ارسال کنید. (۱) یعنی به شیوه منفی . (۲) یعنی به شیوه مثبت.
توضیح:
برای مثال “خانه دار شدن” مطلوب من هست.
فکر به شیوه منفی یعنی من در اندیشه هایم بیشتر به این فکر میکنم، اگر نشود چه، اگر نتوانم پول کافی برایش فراهم کنم چه، نکند نتوانم از پس افزایش قیمتها بر بیایم، نکند بعد ار خریدم قسطهایش را نتوانم بپردازم؟
تفکر به شیوه مثبت یعنی، تصور اینکه در خانه ام هستم، در حال مرتب کردن و چیدن دکوراسیون آن، به همسایه های خوبی که خواهم داشت و نورگیر بودن آن و … فکر میکنم.
0 دیدگاه